نویسنده: فرج‌الله میرعرب

 

اهل بیت (علیهم‌السلام) هرگز غیر خود را ناتوان از فهم قرآن نمی‌دانستند؛ بلکه آنچه موجب نگرانی آنان بوده، جهل به مقدمات لازم برای یک تفسیر صحیح و متقن بوده است. دقت در روایات و توجه به زمان بیان آنچه برای ما نقل شده به خوبی روشن می‌کند مبارزه‌ی معصومان (علیهم‌السلام) با مدعیان دروغین علم بوده و آنان با جاهلان عالم‌نما در ستیز بوده‌اند. اگر آنان همه را ناتوان از فهم قرآن می‌دانستند، چرا قاعده‌ی عرض بر قرآن را برای تشخیص حق و باطل در روایات خودشان تأسیس کردند؟! اگر علی (علیه‌السلام) غیر از خود و جانشینان معصومش را ناتوان از فهم قرآن می‌دید، در وصیتی خطاب به فرزند غیرمعصومش، محمد حنفیه بیش از بیست آیه را مستند سخنان خود قرار نمی‌داد. (1) معنای عمل حضرت که مانند آن در روایات ما بسیار است، این است که مخاطب، قرآن را می‌فهمد. همچنین همه‌ی روایاتی که از ما دعوت می‌کنند در قرآن تدبر و به آن عمل کنیم، شاهد صدق ادعا هستند.
مشکل با عده‌ای خاص بوده و آن حضرات، هرگز اهل معرفت و متواضعان درگاه ابواب علم الهی را از علم تفسیر محروم ندانسته و خود نیز تا حد امکان، تشویق کرده و علم خویش را به آنان منتقل نموده‌اند؛ چنان که سخنان آنان شاهد است.
اگر امام صادق (علیه‌السلام) معتقد بود جز اهل بیت (علیهم‌السلام) کسی قرآن را نمی‌فهمند، نمی‌فرمود: «من لم یعرف الحق من القرآن لم یتنکب الفتن»: (2) هر کس حق را از طریق قرآن نشناسد، از فتنه‌ها دور نمی‌ماند. امام (علیه‌السلام) توقع دارد همه‌ی طالبان حق، چنان معارف قرآن را درک کنند که بتواند حق و باطل را به خوبی تشخیص دهند. امام سجاد (علیه‌السلام) با اینکه هر آیه‌ی قرآن را یک خزانه‌ی معرفتی دانسته - از ما دعوت کرده در آیات بیندیشیم؛ «آیات القرآن خزائن فکلما فتحت خزانة ینبغی لک أن تنظر ما فیها»: (3) آیات قرآن خزانه‌اند؛ پس درِ هر خزانه که باز شود، شایسته است در آن بنگری و بیندیشی.
آیا ممکن است به کسی بگوییم در عین اینکه فلان سخن را نمی‌فهمی و نخواهی فهمید، در آن اندیشه کن و نظر خود را در موردش بگو؟!
از امام صادق (علیه‌السلام) درخواست شد که درباره‌ی اوصاف خدا و توحید، حق را بیان کنند که حضرت در پاسخ فرمودند: «و اعلم رحمک الله أن المذهب الصحیح فی التوحید ما نزل به القرآن من صفات الله عز و جل ... و لا تعد القرآن فتضل بعد البیان»: (4) بدان که مذهب [و عقیده‌ی] صحیح در توحید، همان است که در قرآن از صفات خدای عزوجل نازل شده ... و از قرآن فراتر نرو [و از محدوده‌ی قرآن تجاوز نکن] که [اگر چنین کنی] گمراه خواهی شد. پس از بیان [حقیقت مطلب] حضرت پرسش‌کننده را در سخت‌ترین مسائل اعتقادی به قرآن ارجاع داده و او را بر فهم و استخراج معارف توحیدی از قرآن توانا دانسته‌اند. اگر بنا بود علم تفسیر و توانایی بر آن انحصاری باشد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق ابن عباس دعا نمی‌کرد: «اللهم فقهه فی الدین و علمّه التأویل». (5)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نخستین مستند قاضی و حاکم را قرآن دانسته‌اند. معروف است زمانی که معاذبن جبل به محل مأموریت خویش در یمن می‌رفت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: «بِمَ تحکم؟»: قال: «بکتاب الله». قال: «فإن لم تجد؟» قال: «بسنت رسول الله». قال: «فإن لم تجد؟» قال: «أجتهد رأیی». فقال: «الحمد لله الذی وفَّق رسولَ رسول الله لما یحبّه اللهُ و رسولُه». (6)
معاذ برای قضاوت و حکم، از قرآن استفاده می‌کرده و قرآن را می‌فهمیده و از نظر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کار او صحیح، بلکه محبوب خدا و رسولش بوده است. این موضوع مورد تأیید امام صادق (علیه‌السلام) نیز بوده است. از امام پرسیدند که قاضی بر چه اساس باید قضاوت کند؟ فرمود: «کتاب (قرآن)». باز پرسیدند که اگر قرآن نبود چه؟ فرمود: «سنّت ...». (7)
مشابه این دو روایت فراوان است. (8)
اهل بیت (علیهم‌السلام) از قوت فهم قرآنی اصحاب خود و توانایی آنان بر تأویل قرآن خوشحال می‌شدند. گاه که یکی از اصحاب، تأویل آیه‌ای را درست می‌فهمید، با ابراز خوشحالی او را تشویق می‌کردند. نزد امام باقر (علیه‌السلام) از جابر جعفی یاد شد، حضرت با تأیید نقطه‌ی قوت او در تأویل درست یک آیه فرمودند : «رحم الله جابرا، لقد بلغ من علمه أنه کان یعرف تأویل هذه الآیة: "إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ": (9) یعنی الرجعة»: (10) خدا رحمت کند جابر را! او از نظر علمی به جایی رسیده که تأویل این آیه: «إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَاد» را می‌داند که به معنای رجعت است.
از سوی دیگر اهل بیت (علیهم‌السلام) قرآن را دارای آیاتی متنوع از نظر بلندای معارف می‌دانند که همه می‌توانند - در حد استعداد خود - از آن بهره ببرند.
امیرمؤمنان، علی (علیه‌السلام) کلام خدای تعالی را سه قسم شمرده که قسمی را «یعرفه العالم و الجاهل»: دانا و نادان آن را می‌فهمند. یعنی بخشی از آیات، آن قدر روشن‌اند که برای فهم آنها به علم و سواد نیازی نیست.
قسم دوم را نیز کسانی که ذهن روشن، احساس لطیف و قوه‌ی تمییز درست و سالم دارند؛ یعنی صاحبان شرح صدر می‌فهمند و قسم سوم را «لا یعلمه إلا الله و ملائکته و الراسخون فی العلم ...». (11)
تقسیم امام حسین (علیه‌السلام) نیز بیانگر همین حقیقت است: کتاب خدای عزوجل بر چهار قسم است: عبارت، اشارت، لطایف، حقایق؛ عبارت برای عوام (فالعبارة للعوام)، اشارات برای خواص (و الإشارة للخواص)، لطایف برای اولیا و حقایق برای انبیاست. (12) تمام قرآن یک عبارات دارد که همه فهم است. بله، مراتبی از قرآن است که فهم آن پس از خدا و ملائکه، مختص راسخان در علم، یعنی اولیا و انبیاست.
به روشنی می‌توان فهمید ظاهر قرآن و عبارات آن در غیر متشابهات، برای همگان قابل فهم و برداشت است. در متشابهات نیز فقط رسیدن به حد رسوخ در علم لازم است و کسی از فهم منع نشده است. البته باید اصول و مبانی تفسیر مراعات شود و با قرآن مانند یک متن ساده و عمومی رفتار نشود. به همین سبب ابعاد تخصصی و ظریف قرآن، همانند متشابهات، نیازمند توانمندی علمی و معنوی ویژه است که سبب شده آحاد خاصی از انسان‌ها توان برداشت و فهم داشته باشند؛ ولی این نوع تقسیم، سبب تعطیل نیست و کسی را از فهم قرآن محروم نمی‌کند.
احادیث فصل «جاودانگی و جامعیت قرآن» به خوبی نشان می‌دهند که اهل بیت (علیهم‌السلام) هرگز دیگران را ناتوان از فهم قرآن نمی‌دانسته‌اند.
بر همین مبنا از امام صادق (علیه‌السلام) شنیده شد که فرمود: «علیکم بالقرآن، فما وجدتم آیة نجا بها من کان قبلکم فاعملوا به و ما وجدتموه هلک بها من کان قبلکم فاجتنبوه»: (13) به قرآن روی آورید! پس هر آیه‌ای یافتید که با آن، قبلی‌های شما نجات یافته‌اند، بدان عمل کنید و هر آیه‌ای یافتید که گذشتگان با آن هلاک شدند از آن اجتناب کنید.
امام نفرمود صبر کنید تا از ما بپرسید؛ بلکه پیروان قرآن را به تتبع و تحقیق مأمور فرمود تا عوامل نجات و هلاکت را بیابند که معنای آن، فهم قرآن است.
افزون بر همه‌ی آنچه که آوردیم، در روایتی منسوب به امیرمؤمنان، علی (علیه‌السلام) بخش‌هایی از قرآن که حلال و حرام الهی در آنها مطرح شده؛ یعنی آیات الاحکامی که به موارد شناخته مربوط است، برای اهل زبان قرآن، بی نیاز از تفسیر معرفی شده و شناختن مصداق را کافی دانسته‌اند. از حضرت نقل شده: «اما آنچه که تأویل آن در تنزیل آن است [و تأویل و تنزیلش یکی است]، هر آیه‌ی محکمی است که در تحریم چیزی از امور متعارف و شناخته شده نزد عرب آن زمان، نازل شده [و برای مردم مصداقش کاملاً شناخته شده بود]. تأویل این موارد همان تنزیل آنهاست و به تفسیری بیشتر از تأویل (14) نیاز ندارند».
در موارد حرام: «حُرِّمَتْ عَلَیْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ و َبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ» (15) و «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْكُمُ الْمَیْتَة وَالْدَّمَ وَ لَحْمَ الْخَنزِیرِ» (16) و ... که در قرآن بسیار است.
در موارد حلال: «أُحِلَّ لَكُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعَامُهُ مَتَاعًا لَّكُمْ وَ لِلسَّیَّارَة» (17) و «وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا» (18) و ... که در کتاب خدای تعالی فراوان است. (19)
برداشت از روایت اخیر با روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تأیید می‌شود؛ زیرا آن حضرت، علی (علیه‌السلام) را معلم مردم در تأویل آیاتی قرار دادند که فهمش برای مردم مشکل شده و به ایشان فرمودند: «تخبر الناس بما أشکل علیهم من تأویل القرآن»: (20) مردم را در مواردی که تأویل قرآن برایشان مشکل شود، آگاه می‌کنی.
پس مردم در محدوده‌ی خاصی نیازمند معلم هستند و می‌توانند بقیه را بفهمند؛ البته اگر بخواهند و شرایط لازم و کافی را که در عنوان «اوصاف قرآن‌شناس و عالم به تفسیر» آورده‌ایم، داشته باشند.

پی‌نوشت‌ها:

1. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 15، ص 168-171، ح 7.
2. برقی؛ المحاسن؛ ج 1، ص 216، ح 105.
3. محمد کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 609، ح 2.
4. صدوق؛ التوحید؛ ص 102، ح 15.
5. قطب راوندی؛ الخرائج و الجرائح؛ ج 1، ص 57. حاکم نیشابوری؛ المستدرک؛ ج 3، ص 534.
6. ابن ابی جمهور احسایی؛ عوالی اللئالی؛ ج 1، ص 414، ح 83. ابن کثیر؛ تفسیر ابن کثیر؛ ج 1، ص 4. ابوالفتح محمد شهرستانی؛ الملل و النحل؛ ج 1، ص 201.
7. قاضی نعمان مغربی؛ دعائم الاسلام؛ ج 2، ص 535؛ ح 1900. میرزای نوری؛ مستدرک الوسائل؛ ج 17، ص 252، ح 5.
8. محمدبن حسن صفار؛ بصائر الدرجات؛ ص 407-408، ح 1-5.
9. قصص: 85.
10. علی بن ابراهیم قمی؛ تفسیر القمی؛ ج 1، ص 25.
11. حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 18، ص 143، ح 44.
12. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 89، ص 20. این روایت از امام علی (علیه‌السلام) نیز نقل شده است (ابن ابی جمهور احسایی؛ عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 105، ح 155).
13. محمدبن مسعود عیاشی؛ تفسیر العیاشی؛ ج 1، ص 5، ح 6. بحرانی؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 16، ح 37.
14. با توجه به آنچه در ابتدا نقل کردیم و ادامه‌ی حدیث، تأویل در این کلام به معنای مصداق عینی است.
15. نساء: 23.
16. نحل: 115.
17. مائده: 96.
18. همان، 2.
19. ابن صباغ؛ الفصول المهمه فی أصول الأئمه؛ ج 1، ص 641-642، ح 2. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 90، ص 68.
20. حر عاملی؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص 195، ح 46.

منبع مقاله :
میرعرب، فرج الله؛ (1394)، علوم قرآن در احادیث اهل بیت (ع)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول